معنی جر و بحث

فارسی به انگلیسی

جر و بحث‌

Debate, Fuss, Haggle, Polemic, Polemics

فرهنگ فارسی هوشیار

جر و بحث

گفت و گوی کشدار


جر

کشیدن (اسم) شکاف (عموما)، زمین شکافته تراکهای زمین، بن کوه. -4 خندق کم عرضی که دور باغها و مزارع کنند تا مانع رفتن حیوانات گردد. (اسم) زین اسب. (مصدر) کشیدن فرو کشیدن، یا جراثقال (ثقیل) یا جر ذیل. دامن کشیدن، جلب کردن، اخذ کردن چیزی را بچاپلوسی و شیرین زبانی از کسی گرفتن، (اسم) کشمکش نزاع: (فلان همیشه کارش جر و دعوی با مردم است. ) -5 (اسم) حرکت کسره. یا جر و مد. زیر و بالا کشیدن و بیش و کمی آب دریا.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جر و بحث

چرند و چار

حل جدول

جر و بحث

به گو مگو، مشاجره

بگومگو


جر و بحث بیهوده

مشاجره، مجادله، کل کل

کل‌کل


جر و بحث و مشاجره

یک و دو

فرهنگ عمید

جر

صدای پاره کردن چیزی مانند کاغذ، پارچه، و امثال آن‌ها،
* جر خوردن: (مصدر لازم)
پاره شدن پارچه یا کاغذ،
شکاف برداشتن،
* جر دادن: (مصدر متعدی) پاره کردن چیزی مانند کاغذ، پارچه، و امثال آن‌ها،
* جر زدن: (مصدر لازم)
انکار کردن و زیر پا گذاشتن مقررات در بازی،
[مجاز] از دادن تاوان خودداری کردن،

گویش مازندرانی

جر هکاردن

جر و بحث کردن – مشاجره نمودن

بالا آوردن صدا، جر و بحث کردن، پایین آوردن


جر بخردن

جر و بحث کردن، پاپو شدن


جر بکشیین

انکار کردن، منکر شدن به صورت تعمدی، جر و بحث کردن

لغت نامه دهخدا

بحث

بحث. [ب َ] (ع مص) واپژوهیدن. (تاج المصادر بیهقی). پژوهیدن. (زوزنی). کاویدن و تفتیش کردن از کسی یا چیزی. (منتهی الارب). بازپرسی کردن. تفتیش. واکاویدن سخن. (آنندراج). کاوش. واکاویدن از سخن. جستجو. شدت طلب. کافتن. (نصاب الصبیان). بازجستن. کاویدن. (ترجمان علامه جرجانی ص 25). کاوش. تفتیش. استقصا. (ناظم الاطباء). تفحص. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (کشاف اصطلاحات الفنون): در آن دیار هم شرایط بحث... هرچه تمامتر بجای آوردم. (کلیله و دمنه).شرایط بحث اندران بغایت رسانیدم. (کلیله و دمنه).
بحث عقل است این چه عقل ای حیله گر
تا ضعیفی ره برد آنجا مگر
بحث عقلی گر در و مرجان بود
آن دگر باشد که بحث جان بود.
مولوی.
مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سیاست... (ازگلستان سعدی). || مباحثه. جدل. محاجه. گفتگو. مذاکره. مناظره. مسئله پرسیدن: گروهی حکما در حضرت کسری به مصلحتی سخن همی گفتند و بزرجمهر... خاموش، گفتندش که چرا در این بحث سخن نگوئی ؟ (از گلستان سعدی). || گفتگو. سخن. حدیث:
یاد باد آن صحبت شبها که با نوشین لبان
بحث سر عشق و ذکرحلقه ٔ عشاق بود.
حافظ.
ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
وین بحث با ثلاثه ٔ غساله میرود.
حافظ.
بحث بلبل بر حافظ مکن از خوش سخنی
پیش طوطی نتوان نام هزاران بردن.
حافظ.
- بحث درباره چیزی یا کسی رفتن، درباره ٔ کسی یا چیزی گفتگو شدن. دور زدن سخن درباره ٔ چیزی یا کسی:
ز خارزار تعلق کشیده دامن دار
که بحث بر سر یک سوزن مسیحا رفت.
صائب.
گفتمش جان داد شاهی بی تو، گفت
بحث در خضر و مسیحا می رود.
امیر شاهی سبزواری.
|| در اصطلاح اهل نظر بر حمل چیزی بر چیزی و بر اثبات نسبت خبری بدلیل و بر اثبات محمول برای موضوع و بر اثبات عرض ذاتی برای موضوع علم و بر مناظره اطلاق شود. (از کشاف اصطلاحات فنون). || اعتراض. ایراد. || مجازاً، جنگ و نزاع. (آنندراج). جدال. (ناظم الاطباء). و رجوع به حکمت اشراق ص 298، 305- 308 و تمدن جرجی زیدان ج 5 ص 142 و دزی ج 1 ص 52 شود. || کندیدن و کاویدن زمین. (غیاث اللغات) (آنندراج). زمین را کاویدن. طلب چیزی کردن در خاک.

فارسی به عربی

بحث و …)

اِحْتِدامٌ

معادل ابجد

جر و بحث

719

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری